- می افتم از شانه های خیابان ، از شانه هایی که دوشش را به زنجیر می کشند  از شانه هایی که آوارم میکند میان دستها و قنداق هایی که بی پناهی 1400 ساله ای را ضجه می زند. آیا نجات دهنده در گور خفته است. می افتم از دسته هایی که دست به دست می شوند . می افتم از دستهای تو روی خیال خالی خیابان . خیابان می برد مرا و می آورد. گمم می کند میان این همه بیقراری و دوان دوان میشویم برای ذره ای آش ، جرعه ای شیر و یا قیمه ای که به صف می کشدمان ...

-         "به ما گویی که سرگردون چراییییییییییییییی؟!" عین برزخ که می مانی و می مانی، نه بودنت ، نه نبودنت که  چرااااا ؟

-         دکتر ایلخانی همییشه می گفتند که خون حسین نجات دهنده است . خون حسین مانند خون مسیح برای این ریخته شد که گناه و آلودگی را از بین ببرد....( حسین نجات دهنده است)

-         لیلا می گه سمیه من نمی فهمم. ظهر عاشورا هرچی خواستم دعا کنم نتونستم احساس بیقراری و سرگشتگی داشتم.

-         من میگم یکی از وجه اشتراکات ما با خدا همین سرگشتگیه ، اصلن خدا از همون لحظه که ما را آفرید و روحش را در ما دمید سرگشتیمان کرد. حالا ظهر عاشورای امسال باشد یا سال پیش و یاااااااااااااا روز دیگری که عاشورا نبوده و ... و آنقدر در مسیر فهم برخی نمادها برخی بهانه ها برخی احساسات ناتوانیم که نمی فهمیم !!!!! حسین یک نماد است برای آزاده­گی

-         چیزی که در من تازه می شود دلهره عجیبست که حافظه تاریخی ام را هق می کند میان دهانم . بیا بریزم بیرون. پرودگارا تن می دهم به هرچه اتفاق است به اتفاق نفهمیدن به اشتیاق تلو تلو زدن در دل اتفاق . به هراس و سراسیمه شدن از زنجیر از قنداقه از ضجه از گریه  از ماندن میان نماد، از کپک زدن در دل بهانه از بی اعتنایی به فهم به نفهمیدن ...

-          و در چنین روزی می نشینیم روی نیمکت های پارک که کلاغ ها دورمان می زنند، کلاغ های چند صد ساله ... کلاغ های سیاه و بقول ضیاء موحد غراب های سفید ...  و اینچنین بود و بود/ که ناگهان خبرآورند /غرابهای سفیدی هم پیدا شده / و دیدند که روی کنگره های خراب قیصری ویران / غراب های سفید نشسته اند کنار غرابهای سیاه .... حالا که ناممکنی ممکن می شود و انگشتان ظریف شکاکانه ای روی حافظه تاریخی چند صد ساله ام را چنگ می زند فقط می توانم به این بیاندیشم که روایت کلان روز تاسوعا وعاشورا راهیچ کسی نمی تواند ادعا کند که می داند و می فهمد  واین روز انباشتی است از روایتهای درست و غلط که دردل هم پیچیده و روایت از زبان کودکی که روی دوشش تابوتی را به زور به دوش می کشد ویا رئیس جمهوری که بالای یک تکیه اشک می ریزد؟! یا پیره زنی که عینک دودی اش را بالا پایین می کند تا درخانه­ای که ساعتهاست پشتش مانده باز شود و غذایی بگیرد و یا علمی که سر بالایی خیابانی را خیز بر میدارد تا نفس علمدار را بگیرد و یا مثل ما ... که بهانه­ای می خواهیم برای قدم زدن و یا دید زدن آدمهای دیگر...

مداحی

-        پذیرش بسیاری مفاهیم بسته به زمان و مکان و فضای اندیشگی آن دوره تاریخی است. حضور مستمرو قابل تامل گفتمان های موجود که به عقیده وسنو تولید کنندگانشان را نیز متاثر می کند در بعضی زمانها آنقدر در باور عامه ریشه می دواند که مورد  انتقاد گذاشتن آن نوعی پرده دری و کفر محسوب می گردد.

-        بسیاری از آیات اعظام این روزها که روزهای محرم است دست به انتشار بیانیه ها و نامه هایی نموده اند که از طریق مساجد و بعضاً رسانه به مردم گوش زد نمودند که در این ایام از خوانندن اشعار مداحی به گونه ای طربناک و آسیب رساندن به بدن و لخت شدن در مراسمات دهه های محرم بپرهیزند. این بیانیه ها شاید این چند سال اخیر بنوعی  بیشتر مورد تاکید است .چرا که تصویر مسلمانان را در اذهان عمومی کریه و ... قلمداد نکنند. و موج اسلام هراسی را سد کنند( که البته این خودش قضیه بسیار مفصلی است)

-        یکی از دوستانم که پدرش یکی از متولیان حرم امامزاده صالح بود یکبار  میگفت پدرم می گه : اینقدر از این حاج... بدم میآد اصلن دوست ندارم دعوتش کنیم بیاد حرم ... این آقا هر وقت میاد 15 -20 تا نوچه با خودش میاره لخت می شن و می شینن دم پای فلانی و اون نوحه می خونه و اینا مجلس گرمی می کنن!!!!!!!

-        حالا این روزها این بیانیه ها به وفور افزایش یافته در جواب این عده، اهالی مداح عرض کردندکه مداحی برای امام حسین(ع) بخشنامه پذیر نیست!!!؟

-        من دقیقن نمی دونم از چه زمانی باب شد که دهه ها راه بیافته و عزاداری به این شکل با علم وکتل و خیمه و ... قمه راه بیافته. اما می دونم دقیقن از بعد از انقلاب این نوع سبک مداحی که چشم و ابرو و عشق و خداییییییییییییی منی اباالفضل، حسین –حسین، سن سن سن سن سن سن سن سن سن ن ن ن راه افتاد و اینقدر کاسه داغ شد که خود این عده به شدت تحت تاثیر این موج قرار گرفتن و حالا هم که دم از خودمختاری می زنن.

-        در موسیقی و مداحی عاشورایی و شاید به جرأت بتوان گفت مداحی های مذهبی در ایران مونولوگ بودن یکی از مولفه های اصلی است که با تحت تاثیر قراردادن شدید احساسات جمعی مردم آنها رابه واکنش وا می دارند اما همانقدر که می شود گفت موسیقی زیر زمینی ، پاپ اعتراض و هیچکس، نامجو و... سبک نویی و در عین حال متاثر از جو جامعه بوجود آورند و تا حدودی نوآوری نیز در کار انها بود اما در مداحی چنین اتفاقی روی نداده و اتفاقن شدیدن متاثر از این نوع سبکها نیز شده اند ؟!!!!

اصفهان

- این شعر رو جمعه یاسمن برام خوندحیفم اومد نزارمش اینجا(به یاد روزهایی که با هم شعر می گفتیم و می خواندیم و.... خیلی روزهای خوبی بود)

-(اصفهان)

آن نگارگران چکش به دست

میدان رزم و بزم

مسجد شاه و امام

ما را به یغما دادند

برای اداره یک حکومت بزرگ باید مرد بود

شیخ بهایی را از طی الارض

به زمین آورد

اما این ستون های خالی

شرمنده چند قرنند

- پشت چراغ های قرمز

مردهای بداخلاق ترمز  می کنند

تا ما سیاه باشیم

سیاه ساق ها،      موها ،       پستان ها

سیاه زنانگی

شاه عباس اول شما !!!!

شرمنده مایید

شیرینی این گزها جبران نمی کند.

                                 یاسمن توحیدیان

 

داف و دیوانه

 

 

 

داف و دیوانه

 

داف و دیوانه اسمی است همانند لیلی و مجنون یا خسرو شیرین .
خواندن این کتاب به شما که دیوانگی را تجربه نکرده اید توصیه نمی شود.
کتاب داف و دیوانه سومین کتاب از مجموعه کتابهای چاپ نشده امین منصوری است که بعد از کتاب عشق و لجن هر روز صفحه ای از آن گذاشته می شود . به صورت کلی این کتاب دیوانگی و عشق را می شکافد..
این کتاب مخاطب خاص دارد پس اگر به هر صورت با این کتاب نزدیکی کردید ، دیوانه اید

(امین منصوری)

 

 

 

 

 

 

چه بگویم؟؟!!

-این را برای خودم می نویسم یا برای لی­لا .یا برای یاسمن ... یا برای او که اسمش را نمی آورم و شبها پتو را روی سرش می کشد و آرام آرام گریه می­کند یا برای او که کنار جزوه هایش می نویسد " انگار این روزها تمام نمی شود". یابرای او که چشمایش را می بندد تا تمام دردهایش را بریزد میان نم اشکی که نمی خواهد من ببینم و مغرورانه نقاشی می کشد....

چقدر این دنیا کوچک است که حتی..

این را  برای خودم می نویسم . برای نگاه لی­لا و یا صدای یاسمن که از کوههای دور می­آید. یا برای مریم که می خواست اولین فیلسوف زن باشد یا برای نسرین که می خواهد تمام قله ها را خودش فتح کند . بالا برود پایین بیاید داد بزند . محکم قدم بردارد که نگویند زنی و نمی توانی!!!!!

این را برای .. برای ... برای...

-...

زن:

"سفر چه چیز در خود دارد

که هر بار به گریه ام می اندازد

مرا که در این دنیا تنها هستم

در سرخی شفق یک صبح

دل من قرار نیست شاد شود؟

پس کجا؟ سفر چه چیزی در خوددارد؟

جایی هست، می­دانم

جایی که می توانم از همه چیز حرف بزنم

خیلی نزدیک شده ام

احساسش می کنم

خیلی نزدیک

من شمارا دوست دارم...."[1]

-        ما زنها در تجربه زیسته یمان شاید بیشتر از مردها برای بودن  وخود بودنمان جیغ کشیده ام و حنجریمان پاره شده، وقتی که گفته می شود ، شده و خواهددددددددد. ضعیفه ، لکاته ، دوشیزه ، والده مکرمه ، مادر قاسم، ننۀ احمد، فاحشه، سلیطۀ، .... وقتی سر میرداماد زن زیبایی که قرار است با اصرار مردی سوار ماشینش شود او را زن خراب می خوانند و مرد را یک کسی که حق شرعی و قانونی و زیسته­اش است که در برابر یک چنین زنی نتواند خودش را کنترل کند .

-        احمد محمود در رمان "داستان یک شهر"ش در جایی از داستان که قهرمان داستان یک فرد توده­ای  است که بعد از کودتای 28 مرداد 1332 به بندر لنگه تبعید شده و از تنهایی با یکی از روسپیان شهر رابطه برقرار می کند.... واین زن یک روز جسدش توی ساحل پیدا می­شود ... و کلانتری به دنبال این که عامل قتل...  احمد محمود بخوبی دیدگاه­های مختلف را در این مورد بیان می کند، از علی داد نامی که به موقع به مسجد می رفته و نمازش قضا نمی شده و عیالوار بوده اما به قول خودش هر چیز به جای خود نیکوست ....تا راننده کامیونی که گذرش به این شهر افتاده بوده و از سر بیکاری و سر خوشی به این زن سر می زده که چشاش مث سگ گرفته بودش... اما یه جای این داستان خیلی جالبه واون اینکه  این همه مرد با این زن رابطه داشتند هیچ کدومشون مرد خراب نبودند اما این زن!!!!!!!؟؟؟؟

-        "سیندرلا کفش را برداشت.نگاهی به آن انداخت  و غرق در خاطرات دور، لبخند زد. چیزی عوض نشده بود. گرچه از زمان ازدواج او با شاهزاده قصه ها سال ها می گذشت ، اما او همیشه سیندرلا بود و باید احساس  خوشبختی می کرد. این رسم قصه است"[2]

-        "سیندرلا"...

 لی لاااااااااااااااااااااا شهر خیلی آلوده است و نا امن و ترسناک. لعنت به این فرهنگ مزخرف


[1] ( اسرار انجمن ارواح –چیستا یثربی)

[2] ( اسرار انجمن ارواح –چیستا یثربی)